loading...

حرفهای ناگفته

اینجا من و دلم و حرفهای ناگفته

بازدید : 9
چهارشنبه 30 بهمن 1403 زمان : 1:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

حرفهای ناگفته

این روزا کمترین معاشرت و گفتگو رو با همسر دارم .

در حد سلام و خداحافظ و شب بخیر و جملات ضروریه کوتاه و مختصر .

یکی از بزرگترین نقطه ضعف‌های همسر همین بوده همیشه .

هیچی به اندازه بی محلی کردن اذیتش نمیکنه .

ولی الان واقعا قصدم تنبیه و اذیت نیست .

حرفم نمیاد در واقع . ( که بهتره هم نیاد چون چیزی جز بحث و دعوا برای ارائه ندارم )

همینکه دارم همه زورمو میزنم تا جلوی دخترک قوی باشم ، واسم کافیه !

اصلا چه حرفی دارم بزنم ؟

کسی که خودشو به اون راه بزنه و نفهمه درد مهمترین فرد زندگیش چیه ، بدرد حرف و گفتگو نمیخوره !

داستان‌های هرروزشم که دنبال کار بودم و فرم پر کردم و فلان کردم و بهمان کردم واسم تکراری شده !

کم حافظه ست دیگه !

نمی‌فهمه کی و کجا چی سرهم کرده !

البته که به روش میارم و در حد یکی دوتا جمله کوتاه ، یادآوری میکنم حواسم هست دروغ میگه . .

ولی خب بازم حرفی نمیاد که ادامه بدم .

همینکه بفهمه احمق نیستم کافیه . که می‌فهمه هم !

و دوباره برای بدست آوردن دلم گاه‌گداری تلاشی می‌کنه و بعد مدتی برمیگرده سرجای اولش .

الانم از همون روزاست که داره تلاش می‌کنه ، یکی دو جایی هم پیدا کرده ، ولی زیاد جدی نگرفته .

که خب مجبوره برای جلب نظر منم که شده ، بیشتر پیگیری کنه . دیگه نمی‌دونم تا آخرش میره یا نه . (فعلا هی میاد گزارش میده )

از شرکت هم همچنان خبری نیست . به جایی رسیدم که اگه بشه هم حالم خوب نمیشه . اونقدر درد کشیدم این چند ماه (و در واقع چند سال) که فکر نمیکنم با این چیزا سر ذوق بیام و شور زندگی در درونم جریان پیدا کنه .

آره ... انگار تو این قسمت از امتحان خدا رسیدم به اون مرحله که ترجیح میدم کاغذ سفید بدم و برم !

دیگه قبولی و ردم با خودش ..

من همه تلاشمو کردم ، بیشتر از این کاری از دستم برنمیاد .

پ.ن

ـ اولین باره توی آینه میبینم چشمام گود رفته !!!

نمی‌دونم بخاطر عینکه یا گریه‌های هرروز !

هرچیه دوستش ندارم ، ولی فعلا دل و دماغ پیگیری و درست کردنشو هم ندارم .

- خواهر همچنان پرشور و حرارت پیگیر کاریه که به من سپرده !

و من انگار که تکلیف شبم عقب افتاده و باید انجامش بدم ، در حالیکه توی فرمول‌های اولیه گیر کردم ! معذب و ناراحتم !

دیگه بهش گفتم خودشو جمع و جور و متمرکز کنه تا بتونم یادش بدم خودش انجام بده و دست از سر من برداره !

بلکه خودش بیفته تو کار و متوجه بشه به این راحتیا هم نیست و باید وقت بیشتری براش بذاره ، مدام تمرین کنه تا راه بیفته . نه اینکه هنوز این هندونه رو برنداشته بره سراغ یکی دیگه ! ( که بعید می‌دونم حوصله انجام دادنشو داشته باشه و احتمالا رهاش می‌کنه )

تعداد صفحات : -1

آمار سایت
  • کل مطالب : 0
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 236
  • بازدید کننده امروز : 222
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 238
  • بازدید ماه : 256
  • بازدید سال : 1762
  • بازدید کلی : 1778
  • کدهای اختصاصی